آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

روز پدر بر بهترین بابای دنیا مبارک...

عزیزترینم فردا روز میلاد با سعادت حضرت علی (ع) و روز پدر هست...انشالله سال دیگه خود شما به بابایی هدیه میدی... دیگه ضربان قلبت رو احساس میکنم...امیدوارم به زودی حرکاتت رو هم متوجه بشم! دیشب بعد از یک هفته از خانه مامان جون اومدم خانه. دلم برای خانه حسابی تنگ شده بود. هفته پیش هم شمال رفتیم. سفر خیلیییییییییی خوبی بود. دست باباجون درد نکنه که این سفر رو مهیا کردند. اول از همه صبحانه رو تو دریاچه خلیج فارس خوردیم..  اینم نمایی از مسجدی که نماز ظهر را خواندیم شهر رامسر از داخل تله کابین    اینم از دریا ممنون بابای مهربون بابت دومین سفر سه نفرمون... فرشته کوچولو برای مامان زیاد دعا کن.این روزا خیلی ب...
2 خرداد 1392

عکس سونوی NT

سلام عزیز مامان امروز روز اول رجب بود...تولد امام محمد باقر (ع) هم بود...دلم خیلی گرفته..سال پیش این موقع کربلا بودیم! راستی شما حاجت تماممممممم دعاهای ما تو سفر عمره و کربلا بودی..هر بار که مشهد میرفتیم هم برای حضور شما دعا میکردیم... حالا فقط باید تشکر کنیم و برای سلامتیتون دعا!!   یه سری عکس از سونوگرافی با تاخیر می گذارم. الهی مادرت فدات بشه نفسم...     ...
22 ارديبهشت 1392

زن عمو هم مادر می شود!!!

سلام نازنینم.. به یمن ورود شما زنعمو هم مامان شد  گویا هنوز یک ماهشون نشده..این قضیه جنبه های مثبت و منفی مختلفی داره و باید در ابعاد گسترده ای بررسی بشه از طرفی شما یه همبازی خواهی داشت و از طرف دیگه............ بماند! خدا انشالله به تمام منتظرا نی نی صالح و سالم بده... امین   پ.ن: این نوشته برای قبله.... روز یکشنبه 15 اردیبهشت متوجه شدم. ...
19 ارديبهشت 1392

صبرم کم شده عزیزم..

نفسم..نازنینم... فرشته ی 8 سانتی من!!! مادر جان به خدا من ظرفیت ندارم!!!   به دنیا بیای یه نیشگون ازت میگیرم!! اخه چرا منو اذیت میکنی عسلم؟؟ مامانی باهات قهر میکنه هاااااااا.   بابایی رو از کار انداختی..مامان جون و دایی عرفان دارند میان اینجا... خیلیییییییی بدجنسی فسقلی!! ...
19 ارديبهشت 1392

آغاز چهار ماهگی

سلام فرشته کوچولو... به همین سرعت سه ماه گذشت... من هنوز در شوک داشتن تو هستم و تو داری روز به روز بزرگتر میشی... هنوز باور نکردم تو رو در وجودم دارم...خدای مهربون اینقدر شما رو ساده به ما هدیه داد که شاید تو این مدت درست شکرگزاری نکردیم...   فردا (پنجشنبه 19 اردیبهشت 92) وارد چهار ماهگی میشی...   مامانی من امروز حسابی سرما خوردم و خیلی رنجورم.. ببخشید اگر نمیتونم درست به شما برسم...اما اینو بدون به عشق نفس های تو زنده ام...به شوق دیدن شما روزها رو سپری میکنم...به یاد آغوش گرفتن شما رنج این ایام رو تحمل میکنم... با تو مانوس شدم..روزها با شما صحبت میکنم...برات بلندبلند قرآن میخوونم..باهات دردل میکنم...انگار که سالهاست با...
18 ارديبهشت 1392

رحم کن مادر

فرشته کوچکم...عزیزکم مادر رحمی کن...کمکم کن تا از این ایام لذت ببرم... مادری یعنی هر روز با حس تهوع از خواب بیدار بشی و خدارو شکر کنی بابت این احساس!!!! چرا که حداقل با این حالات متوجه رشد و نمو تو می شوم...مامانی فقط یه رحمی کن من نمی خوام خیلیییییی لاغر شم... حس میکنم از قبل بارداری کلی لاغرتر شدم... خداروشکر به خاطر وجود شما...صدهاهزار مرتبه شکر امروز برای حال بدم دانشگاه هم نرفتم.
17 ارديبهشت 1392