آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

از مامان به نی نی

نوروز 1394 و روز مادر

1394/1/22 6:55
نویسنده : مامان مریم
305 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام به عزیزترین پسر دنیا

انقدر وقتمان محدود است که در 7 صبح بصورت سرپایی وبلاگ آپ میکنم. چون خیلی وقت است ننوشته ام و میترسم همه چیز با جزئیات از ذهنم برود.

نوروز 1394 به لطف خدا خیلیییی خوب و آرام سپری شد. دو روز اول عید مشغول دید و بازدید و دو روز دیگر مشغول هیئت و عزاداری بودیم. مطابق رسم هر ساله شب عید منزل مامانی اینا و روز عید منزل مامان جون رفتیم. سال تحویل هم بنا به عهد هر ساله در حرم حضرت عبدالعظیم  حسنی در کنار مامانی اینا سپری شد و شما از وقتی سوار کالسکه شدی خوابیدی. بعد از مراسم تحویل سال و زیارت، در راه برگشت، حلیم و آش خریدیم و بعد نماز صبح خوردیم و تا ساعت 12 ظهر خوابیدیم. عصر روز اول خانه عمو مرتضی رفتیم و بعد از آن دیدن مامان جون اینا رفتیم و تا آخر شب آنجا بودیم. روز دوم منزل مامانی رفتیم و نهار هم منزل پدربزرگ عزیزم بودیم. شب هم در مراسم هیئت دانشگاه شریف شرکت کردیم. روز سوم کلا خانه بودیم که من کلی کسل شدم. البته پایین مرتب مهمان می آمد که ما هم میرفتیم. شب هم هیئت عشاق الحسین رفتیم. روز شهادت، 4 فروردین، صبح به میدان هفت تیر رفتیم و نماز را در میدان فاطمی خواندیم و برای صرف نهار منزل خاله الهام رفتیم. عصر هم منزل خله طیبه رفتیم و شب را با عشاق بسر کردیم. روز 5 ام بابا سرکاررفتند و عصر منزل عموحسین رفتیم و باز هم عشاق :)

پنجشنبه هم بابا سرکار رفتند و شب بیت رهبری رفتیم که فوق العاده بود! صبح جمعه ساعت 8.30 به اتفاق مامان جون اینا و خاله اینا به سمت یزد حرکت کردیم.  ساعت 10 صبح در راه صبحانه سنگین زدیم و نهار در اردستان بودیم. شب هم حدود 10 به خانه مادر رسیدیم. صبح شنبه بعد از صرف صبحانه هیجان انگیر (آش)، به قصد خرید و تفریح بیرون زدیم. بسیااااااار خوش گذشت. میدان امیرجخماق و بازارهای تودرتوی یزد و  از همه مهمتر گشتهای مادر و دخترون جهت خرید ترمه و در آخر خوشحالی ما پس از خرید ترمه های زیبا. محمدحسین و  ببای نازنین هم در حین خرید ما در میدان امیرچخماق چند ساعتی پیاده روی کردند. نهار را همبیرون خوردیم و عصر به مجموعه فهادان رفتیم. غروب به خانه مادر رسیدیم و برای عیددینی منزل عمع فاطمه رفتیم. بعد هم سریع نماز خواندیم و رفتیم منزل خاله بابا و در آخر ساعت 11 شب به شیرینی سنتی یزد رفتیم و خریدهاااااااااااا کردیم!! یکشنبه ما به قصد تهران و مامان اینا به قصد قشم از یزد حرکت کردیم. در راه به زیارت آقا علی عباس و حرم حضرت معصومه (ُس) رفتیم. و حدود 11 شب رسیدیم. سفر فوق العاده ای بودددد. همه چیز عالی. خصوصا اخلاق خوب محمدحسین جان که الحق و انصاف کولاک کرد. در خانه مادر با پنکه سقفی سرگرم میشد و کلمه چرخ را از آنجا یاد گرفت :)  حالا به هر شی چرخنده  میگوید چرخ! 

دو روز بعد هم کمی عید دیدنی (خاله طیبه و طاهره و مامانجی) داشتیم و مقدار زیادی گشت و تفریح!! سه شب متوالی برای فریضه نماز به باغ موزه دفاع مقدس رفتیم که هر شب بعد نماز چند نمایش لیزرشو داشتند که عالی بود. اما محمد حسین جان میترسید. صبح روز 13 ام هم جهت صرف صبحانه به پارک جمشیدیه رفتیم. 14 ام هم به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتیم و پرونده  ی نوروز 1394 با زیارت بسته شد. 4 شنبه شب هم مامان جون اینا و خاله الهام اینا برای عیددیدنی به منزل ما آمدند. پنجشنبه هم از صبح حوزه بودیم. وقتی بابا دم مترو آمدند ئنبالمان برای من گل خردیند که بسیار خوشحالم کردند :)))  و شب هم هییت. روز جمعه (روز مادر) هم منزل مامان جون بودیم. چون من و شما سرما خورده بودیم، شب در راه دکتر رفتیم :(

 

دایره لغات: سلام (به هر جنبنده ای سلام میکند. خصوصا وقتی وارد جایی میشود سلامش ترک نمیشود)، بله، نه (درست و به جا)، سااا-عت (این کلمه خیلی قدیمیست اما جدیدا با لحن خاصی و با تاکید روی الف ادا می شود، علاقه به انواع ساعت دیواری یا مچی دارد. با اینکه یک ساعت مچی و دیواری جهت باری دارد، باز هم بقیه ساعتها را میخواهد)، چرخ (هر چه از نمک این واژه بگویم کم است. لاستیک ماشینها و موتورهای خیابان، چرخ ماشینهای اسباب بازی و...)، آتانتور (آسانسور)، یخ، سرد، عمو، علی، اَدَ (دایی)، جیز و... (یادم نیست کلمات جدید رو :( )

مادر به فدای قدوقواره ی نقلیش. خیلی وقتست درست غذا نمیخورد! 4 دندان (آسیاب کوچک اول) از عقب در آورده است...

محمدحسین در یزد

آقاعلی عباس

 

موزه دفاع مقدس

پارک جمشیدیه و چرخ بازی با کالسکه

پسندها (2)

نظرات (0)