آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

از مامان به نی نی

سرماخوردگی بی موقع

1394/1/26 13:28
نویسنده : مامان مریم
183 بازدید
اشتراک گذاری

مریضی ست دیگر! برای آدمیزادست دیگر.. باید مریض شوی تا بیشتر قدر سلامتی را بدانی!

اینها تمام جملاتیست که من وقت مریضی محمدحسین با خود مرور میکنم. اما مگر ممکن است ذره ای ناراحتی و بغضم کم بشود؟؟ هرگز...

بزرگ شده ام! کم کم باور میکنم که مادر شده ام! وقتی در اوج ناراحتی شعر کودکانه میخوانم و بغضم را فرو میدهم یعنی که بزرگ و صبور شده ام. وقتی در اوج ناارحتی خانواده به تنهایی باید جو خانه را شاد نگه دارم یعنی مادر شده ام! وقتی خسته از دانشگاه می آیم اما برای خوش آمد پسرک، او را به پارک میبرم یعنی دیگر مریمِ سابق نیستم! یعنی پوسته انداخته ام.. یعنی اندکی در مسیر مادری قدم برداشته ام...

 

 

پ.ن 1: پسرک پاییزی من مریض شده. احتمالا از خودم وا گرفته است. جمعه و سه شنبه دکتر رفتیم. کماکان سرفه و کسالت...

پ.ن 2: سه شنبه ها روز طبیعت گردی منو پسرک است. با اتمام کلاس ها و شروع اخر هفته ی مادر، به پارک میرویم و از هوای مطبوع بهار لذت میبریم. 

پ.ن 3: دایره لغات (پست قبل ناقص نوشتم): مامانجی، مامان جون، مامانی، مامان!! همه را به تفکیک صدا میزند. بابا بزرگ، بابا جون، بابا هر سه را به تفکیک صدا میزند. برق، بچه و...

پ.ن 4: فعالبتها: هر روز صبح نی نی میگوید و از مادر خواهش میکند برایش فیلم های قدیمی ترش را بگذارد. در فیلم ها نام همه را میگوید ولی به خودش نی نی می گوید! ما هم هر سری توضیح میدهیم که این خود شما هستی! به ماشین بیشتر و بیشتر علاقمند شده است. بهتر و طولانی تر با اسباب بازیش بازی میکند. ابراز علاقه اش به مادر عجیب و زیاد شده است. طوری که مادر هر ثانیه به عرش می رود. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان و بابایی دخمل بلا
26 فروردین 94 18:25
انشاالله که بلا دوره ... مامانی به دوستانتون سری نمیزنید عایا ؟؟؟ شاید هم ما جزو دوستان به حساب نمی آییم ؟؟؟