ماشین شاسی بلند
سلام به عشق مامان
امشب ماشینمون دم مسجدی پارک شد تا سه تایی بریم نماز بخوونیم. مسجد بغل نمایشگاه ماشین لوکسی بود که فقط ماشینهای خارجی شاسی بلند داشت. شما با لحن بامزه ای گفتی: بابا میخوای از این ماشینا بخری؟ بابا گفت چرا؟ همین که خوبه! شما گفتی نه این کثیفه!!! بعله! اینجوریاست که نادر پسر هر دو عشق ماشین هستند.
دو باری هست که به استخر رفته ای و عجیب عاشق شده ای! سری اول دوشنبه از داخل ماشین مایو داغ و تازه خریده شده را پوشیدی و درفاصله ای که بابایی بیاید، جلیقه نجات را هم تن کردی. از دوق یکسره شعر و قران میخواندی! امروز هم به همین منوال..
من از صبح سرگرم کار و دانشگاه و عصر استخر بودم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی