آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

از مامان به نی نی

عیدکم مبارک :)

1392/11/20 1:38
نویسنده : مامان مریم
143 بازدید
اشتراک گذاری

یادش بخیر! باردار که بودم اعیاد را به تو مونسم تبریک میگفتم! اما پس از پانهادنت به این دنیا، زمان اینقدر سریع میگذرد و وقت آنقدر تنگ است که حتی وقت تبریک و شادباش به تو را ندارم... بهترین روزهای عمرم به سرعت باد میگذرد.... خدایا بابت نعماتت شکر!

روزی که گذشت میلاد امام عسگری (ع) بود. جمعی از دوستان دانشگاه (لیسانس) مادرت به دیدنت آمدند. یادم هست در ماه ربیع و آغاز ولایت آقا امام زمان (عج) هم گروه دیگری از دوستان (رفقای بسیج دانشگاه) آمده بودند. انشالله همیشه در روزهای شادی اهل بیت، خانه مان پر از شادی و سرور باشد! انشالله غم و شادی مان در غم و شادی آل الله باشد...

پ.ن 1: اولین برف محمدحسین هفته پیش باریده شد!!! چشمکروز سه شنبه هم در همان برف شدید به مهمانی خانه خاله منصوره رفتیم. روز چهارشنبه علیرغم برف سنگین همکلاسی های ایام شباب (دبیرستان) آمدند و پسرک پاییزی مان را دیدند. 

پ.ن 2: عجب داستانی دارد خواباندن این فسقل ها... حکایت پاهای خواب رفته و کمر شکسته هست نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مائده
21 بهمن 92 1:15
سلام دوستی جون. خسته نباشی بارفت واومدا انشالله که همیشه تنت سالم باشه در خونت باز. منم انننننننننقدر به همه غر زدم که چرا نمیایید خونم که خانواده ی شوهر جان به برکت وجود فاطمه یکتا و البته برای دیدن اون میان تهران ظهر 5شنبه حدود 20 تا 22 نفر مهمون دارم(خدارو شکر) آخی مریم دلم سوخت که گفتی کمر و پاهات درد میگیره تا بخوابونیش! چرا آقا محمد حسین گل ما که خوب میخوابید!!!!!!!!!! الان باید راش ببری تا بخوابه؟؟؟ فکر کنم با بزرگ شدنش ماشالله بیشتر میفهمه و دوست داره کنجکاوی کنه واسه همین کمتر میخوابه. به قول مادر شوهرم دل به بازی شده. اینا واسه محمد حیسینه. راستی حوزه میایی؟؟ من فقط 4شنبه رو میتونم بیام. سلام عزیزم. راستش وقتی تو بغلم با شیر میخوابه باید چند دقیقه تو بغلم بمونه . تازه وقتی هم میذارم تو تختش بیدار میشه ( حوزه هم اگر بتونم میام انشالله. اما 4شنبه خیلی بعیده.