آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

آقا محمدحسین پسر شیطون مامان

1393/3/4 10:43
نویسنده : مامان مریم
188 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه وجودم...

این روزها اوج شکوفایی تو محسوب میشه. انقدررر شیرین شده ای که لحظه ای نمی تونم از تو دور شوم. خوابت خداروشکر!!!! مانند گذشته زیاد است! این خصلتت دقیقا نشان میدهد که فرزند من و بابا هستی. یادت هست روزهای اول تولدت 6 ساعت یا حتی 9 ساعت میخوابیدی و همه را مستاصل میکردی؟؟؟ یادش بخیر آن روزی که برای کنترل بخیه ها به مطب د.حجتی رفتیم، شما 9 ساعت تمام خواب بودید! از ساعت 12 ظهر تا 9.5 شب. انقدر من استرس گرفته بودم که بغض خفه ام میکرد... یادش بخیر آن روزی که مامانی و بابایی و  زنعمو به دیدنت آمدند و تو حتی یک چشمت را هم باز نکردی. انقدرررررر با دست و پای نحیفت بازی کردند تا چشمانت را باز کنی و دلتنگی دو سه روزه را مرتفع کنی ولی نکردی!!  چه روزهایی عجیب و خوبی بود. تنها مشکلم رفت و امد و عدم اسکان بابا حمیدرضا بود. بعد از شش ماه، هنوز هم به همان شیوه استراحت میکنی. چون به پهلو و گاها به شکم میخوابی، دائما باید راه نفس شما را چک کنم. بالای تختت می آیم و نفس هایت را میشمارم و یا دست و پایت را تکان میدهم و منتظر عکس العمل می نشینم... خلاصه بساطی داریم با تو طفل دوست داشتنی... یک هفته ای هست که به صورت پراکنده سوار روروک میشوی و بسیاررررر دوست می داری!

 

دیشب به مناسبت شهادت باب الحوائج، امام موسی کاظم (علیه السلام) به هیئت رفتیم. روز جمعه هم برای اولین بار به اتفاق خانواده بابایی به قم و زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتیم و نهار هم همگی مهمان حضرت بودیم.

امروز به یک پوشه در لبتابم برخورد کردم!!! عکسهایی که من در دوران بارداری گاها تماشا میکردم!! باورش برایم سخت بود!! خیلی شبیه عکس ها بودی!! (البته ممکن است دچار توهم مادرانه شده باشم). این عکس ها را برایت میگذارم. به عکس اول و اخر که خیلیییی شبیه هستی!!

 

 

 

190 روزگی...

پسندها (1)

نظرات (0)