آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

از مامان به نی نی

روزهای پدرانه

1393/3/27 1:06
نویسنده : مامان مریم
329 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

بابا حمیدرضا شنبه شب برگشتند و مثل همیشه چشم و چراغ خونمون شدند. واقعا پدر همه وجودش نعمته! پدر همون فرشته ایه که وقتی نگاهش میکنی پشتت گرم و محکم میشه! وقتی مضطرب میشی دستاش پناهت میشه! پدر یه حس ناب حمایته! پدر سایه سره! خداروشکر که پدر آقا محمدحسین به سلامتی برگشتند و ایام نگرانی به سر اومد! هر چند تو این مدت باباجون حسابی تلاش کردند جای باباحمید رو پر کنند. خدا حفظشون کنه...

خداروشکر روزهای ورود بابا مصادف شده با کلی اتفاقات و خبرهای خوب برای مامان! واقعا هیچ کار این دنیا قابل تفسیر نیست! گاهی کاملا احساس شکست میکنی و گاهی کاملا به حق خودت قانع و راضی هستی!! خداروشکر میکنم که روزهایی که چند سال منتظرش بودم رسیدند... روزهایی که خیلیاشون با اشک و آه همراه بود! روز و شب هایی که با خستگی مفرط همراه بود... خداروشکر!! انشالله این خوشی دوام داشته باشه... انشالله دل همه ی مومنین شاد باشه! انشالله خواسته هامون در راستای رضا و مصلحت خودش باشه...

از آقا پسر عزیزدلم بگم که به کمک سینه خیز کل خونه رو دور میزنه. چهارشنبه هفته پیش حدود سه متر دنده عقب رفت!! از شنبه هم حالت چهاردست و پا میگیره... روی سنگهای خونه هم حسابی لیز میخوره و کیف میکنه.. وقتی بابا حمید رو دید غریبی کرد و این احساس تا روز بعد هم ادامه داشت و هر از گاهی زیر گریه میزد. 

پ.ن1: جمعه (روز نیمه شعبان) عروسی خاله فایزه بود. فردا هم خانه خاله فاطمه میریم برای دیدن محدثه خانوم. انشالله چهارشنبه هم مامانی مهمونی پاگشای سعیده جون رو به خیر و خوشی برگزار می کنند....

پ.ن2: بازی ایران- نیجریه....

پسندها (2)

نظرات (0)