آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

اذن به یک لحظه نگاهم بده!

1393/4/3 18:24
نویسنده : مامان مریم
164 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بزرگواری آقا و حال و هوای این روزهایم منجر به رفتن شد! بله!  انشالله فردا صبح عازم مشهد هستیم. همین امروز صبح بلیط هواپیما جور شد و مهیای سفر شدیم... خداروشکر!

یادش بخیر! سال اخر لیسانس هم پنج روز آخر ماه شعبان مشهد بودیم و روز اول ماه مبارک امتحان تنظیم داشتم خندونک دلم هوای مناجات شعبانیه های مدرسه پریزاد حاج سعید حدادیان دارد.. اذن به یک لحظه نگاهم بده...

 

پ.ن 1: خداروشکر بیماری مشت محمدحسین امروز مرتفع شد! یک روز و نصفی دونه های قرمز مهمون پوست صورت و شکم محمدحسین بودند... خیلی سخت گذشت. یکشنبه بعد از مهمونی دوستان رفتیم مطب د. کرامتی...که کاشف به عمل اومد ویروسی از طرف ناقلین بالغ بوده است!! متفکر از روند وزن شما ناراضی بودند. دیروز هم خاله سمانه اومدند خونمون..

پ.ن 2: خدایا لحظه ای ما رو به خودمون واگذار نکن!! بزرگترین شانس زندگیم ازدواج با بابا حمیدرضا بوده و بس!! تغییرات دوستانم پس از ازدواج و مهاجرت برایم درک نشدنی ست...  

پ.ن 3: بابا حمید طبق معمول سرشون شلوغه و فردا با ما نمیان. خودشون عصر میان ولی عوضش تا آخرش پیش ما خواهند بود و شنبه شب انشالله با هم دست پر برخواهیم گشت!! یاد مشهد بعد از عقد که بابا منتظرم گذاشت  و سفر شمال که زودتر برگشتند بخیر...

پ.ن 4: عجب چیز بد مزه ای هست غذای بچه. حتی یک اپسیلن هم نمی تونم از غذاهای جوجک بخورم.خطا

پ.ن 4: محمدحسین این روزها رورک سوار حرفه ای شده که دستش به همه کشوها میرسه. سینه خیز هم ای بدک نیست. گاهی از شدت هیجان مماخ مبارک میخوره به زمین دلشکسته

فعلا

پسندها (2)

نظرات (3)

خاله سمانه
3 تیر 93 20:21
سلام مريم خانومى, خوبى؟ مى بينم که پسرک حسابى شيطون شده خيلى التماس دعا دارم عزيزم قربونت برم سمانه جونم. محتاجم شدیدددد
مامانی دخمل بلا
4 تیر 93 20:42
آرامش چیست . . . .؟! نگاه به گذشته و شکر خدا , نگاه به آینده و اعتماد به خدا , نگاه به اطراف و جستجوی خدا , نگاه به درون و دیدن خدا , ( لحظه هایمان سر شار از بوی خدا )
مائده
12 تیر 93 2:21
وای مریم واقعا دکتر از روند رشد راضی نبود ماشالا محمد حسین خوبه واییی اگه فاطمه یکتا رپ ببرم دکتر بعد از دو ماه غذا نخوردن حتما روند رشدش بده من از ترس همینه که فاطمه یکتا رو از قبل عید تا حالا نه بهداشت و نه دکتر بردمش خیییلی مامانه بدی هستم