سرماخوردگی من، پدر، پسر
امروز نور علی نور شد. خانواده سه نفره ما مریض شد! و تا الان به مدد دمنوش آویشن و قرص جوشان و غیره و ذلک در خدمت شما می باشم. بدتر از همه آن که پسرک بیمار بخاطر خوردن داروهای آنتی بیوتیک معدش به هم ریخته و دچار روانروی!!!! شده است! نتیجه این است که دو روز متمادی سه لایه شلوار یا شلوارک پایش است تا مبادا خانه ی دسته گلمان را نجس کند روزی یک یا چند بار ماشین لباسشویی روشن می کنیم. بماند که همیشه یک خروار برای شستشو با دست هم باقی می ماند با همه ی این اوصاف بعد از نظافت منزل و کلی رخت شوری!! به خانه مامان جون رفتیم!! اون هم با بی آرتی و برای اولین بار اما بر خلاف تصور عموم، خیلییییی راحتتر از آنچه فکر میکردم بود از سر کوچه تا دم در بی آرتی تاکسی گرفتم و محمد جان خیلی همکاری کرد و در آغوشی آواز می خواند طبق معمول همیشه هم بابا جون دم دانشگاه اومدند دنبالمون و رفتیم خانه. شما دایی عرفان و بابا جون رو از پله های بی آرتی دیدی و حدود 15 دقیقه ممتد شااااااااااادی می کردی خیلی خیلی ماه و نازنین هستی محمد من!
40 روز تا محرم باقی مانده...