آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

پسرک سحرخیز من!

1393/7/4 12:46
نویسنده : مامان مریم
159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عشق مامان!!

دو روزیست که دیوانه ام کردی!! از 8 صبح بیدار میشوی و مشغول بازی!! دیروز که دائما بداخلاقی کردی و تا عصر نخوابیدی!! گمانم بخاطر دندان و تب دندان و چهارشنبه بود که با هم به دانشگاه رفتیم. شما از صبح پیش مامان جون تو مدرسه بودید و من هم دانشگاه سر کلاس! اولین روز دانشگاه بود و خیلیییییییی ذوق داشتم. 6 صبح برای صرف صبحانه و بستن ساک شما بلند شده بودم. مثل بچه های دبستانی لوازم تحریر و کاغذ و.. آماده کرده بودم چشمک خلاصه چهارشنبه 4 تا مهد رو بررسی کردیم که خداروشکر آخریش که دارالقرآن بود مقبول افتاد. شما هم خیلییییییی اونجا رو دوست داشتید. از فردا هم قراره بریم اونجا. خداکنه خوشت بیاد دلشکسته خیلی استرس دارم... البته سه شنبه هم که اول مهر بود و با هم رفتیم دارالتحفیظ دم خونمون. البته من از مهد اونجا راضی نبودم...

 دایی عرفان چهارشنبه شب با ما اومد خانه و دیشب رفتیم مراسم یادوراه شهدا  و عرفان هم رفت خانه. البته شما را نبردیم.. دیروز دایی تابت رو وصل کرد. خیلی دوست داشتی و بعد از کلی بازی تو تاب خوابیدی و  وقتی آروم در آوردمت کلی گریه کردی بوس

این روزها به سرعت برق و باد میگذره و من فرصت نفس  کشیدن هم ندارم... امروز صبح فهمیدم صبح روزی که امتحان زبان دارم روز جهانی حضرت علی اصغر هست و این یعنی فاااااااااااجعه!!! دارم دیوانه میشم... خدایا! من یک عمر ازت خواستم تا بچم رو تو این مراسم ببرم، حالا... ؟؟؟؟ احتمالا با یکی از مامان بزرگیا یا زنعمو اینا میری مراسم رو. راستی زینب هم سرماخورده (همه فکر میکنند از تو گرفته).

 

چقدررررررررر پراکنده گفتم. اینا همش برای ذیق وقته! وقتی پسری خوابه مامان باید همه کاری بکنه!! خونه مرتب بکنه، غذا آماده بکنه، درس بخوونه و.... خدا خودت کمکم کن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)