روزهای خوب و شیرین ربیع
بسمه حق
سام بر نازنین پسر
خداروشکر با اومدن ربیع الاول حال محمدحسین جان بهتر شده. هفته ی سختی رو پشت سر گذاشتیم... محمدحسین ویروس خیلی بدی گرفت و تقریبا چهار شبانه روز خواب و خوراک رو برای من و پدر و البته خودش حرام کرد... خدامیدونه چی تو این چند روز کشیدیم. بعد از تب جوجک، چهارشنبه شب رفتیم مطب د. کرامتی و یک سری دارو تجویز کردند. گویا ویروسی (سوغات کربلا) بوده که گوش و گلوی محمد مادر رو درگیر کرده بود. چهارشنبه شب که نیمه های شب با گریه بیدار شد و دیگه با هیچی آروم نشد... بعد نماز انقدر سرم درد میکرد که محمدحسین رفت خانه مامانی. اونجا بالاخره آروم شد و یک شاعت خوابید و وقتی اومد خونه خودمون روز از نو و روزی از نو... سر ظهر با کالسکه رفتیم بیرون و دو ساعت تو خیابونا قدم زدم تا یه کمی بخوابه. عصر هم یکی دو ساعت با بابایی رفت بیرون... شب جمعه هم انقدر گریه کرد که رفتیم تو ماشین تا خوابید. جمعه شب مامان و الهام اینا اومدند دیدنی باباحمید و کلی خوشحالمون کردند. اون شب هم با کلی بازی و ترفند خوابوندیمش... شنبه یه کم بهتر شد و شب رفتیم هیئت عشق. اما شب باز تو خواب ناله میکرد و وقتی بیدار شدیم گریش به هیچ عنوان بند نمیومد. رفتیم تو ماشین و چند بار توخیابون های اطراف دور زدیم تا بااخره شیر خورد و خوابید... تو مدتی که دلبند مادر گریه هش بی وقفه بود گاهی منم باهاش گریه میکردم.. نه بخاطر بی خوابی و خستگی... فقط برای اینکه موجود معصوم زبون بسته ای درد میکشید . هیچ کاری نمیتونستم براش بکنم.. یکشنبه (روز 28 صفر) هم انقدر شرایط بد بود که مجدد رفتیم بیمارستان... خلاصه با وجود تمام مشکلات خداروشکر بیماری محمدحسین بهتر و بهتر و شرایطمون نسبت به هفته قبل خیلی بهتر می شه. دیشب هم مراسم یلدا در خانه مامان جون و امشب در منزل مامانی اینا برقراره..
دایره لغات گل پسر: جوجو، الله اکبر، دوغ؛ ماست، جیز، داغ، به، آبه، بابا، ماما، دد (بقیشو یادم نمیاد!)
فعالیت: دویذن خخخخخريال جویدن، از پله بالا رفتن (از 8 ماهگی) و پایین آمدن، دست و پا و بینی را نشان دادن، قرار دادن اشیا روی هم و یا داخل هم، اشاره به شیائی که ما نام میبریم و...
1 سال و 1 ماه و 10 روز
پ.ن 1: تو این مدتی که حال محمدحسین بهتر شده، هر شب تا ساعت 3 و 4 و یک شب تا 7 صبح فرداش بیدار بودم... خیلی کار عقب افتاده دارم. از همه بدتر و سنگینتر تصحیح برگه های یک امتحان افتضاح و پر دانشجو بود که باور نمیکردم انقدر وقتگیر باشه!! هنوز هم ادامه داره... خدا هممونو کمک کنه.
پ.ن 2: محمدحسین و جلیقه های مامانجی. در سه رنگ سفید، سورمه ای و قهوه ای! دستشان بی بلا :)