وقت نداریم!
هوالحق
پست قبل نصفه ماند!
مشهد خوب، مریضی جوجک، سرماخوردگی و گلودرد من، بابا و جوجک، دارو نخوردن و بالا آوردن بعد دارو، پس زدن های پیاپی، مامان جون و مامانی اینا اومدند دیدن مشهد و مریضی، فشار کلاس ها!!، جلسه ی محمدحسین با دکتر ارحامی و دوستان، یهویی 9 واحده شدم، مامان جون مریض، خانه بازی، سفر بابا، بازی های جدید، دندون های 7 و 8 (4 تا با هم تقریبا- 10 دندونه شدی!!) ، دو تا چیز شکوندن در امروز! (پیاله یادگار مادربزرگم و نمکدان کریستال)، شیطنت و بهانه گیری های عجیب و غریب...
و از همه مهمتر: نماز خواندن، الله اکبر گفتن و دست پشت گوش گرفتن، آقا را شناختن و هزار بار اسمشان را تکرار کردن...
دکتر کرامتی وزنت را 10500 خواند! اما پدر میگوید 9500 بودی! و این یعنی کاهش وزن! فدای سرت دردانکم...
1 سال و 3 ماه و 5 روز!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی