آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

از مامان به نی نی

روزهای خوب خدا

1393/12/16 2:29
نویسنده : مامان مریم
167 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به آقا محمد عزیزتر از جان

ین روزها کمتر فرصت نوستن پیدا می شود! زندگی با تندترین دور خود جریان دارد و ما تلاش میکنیم هماهنگ با زندگی حرکت کنیم!! دیگر شما یک پسر تمام عیار و شیطان شده ای! بیشتر کلماتی را که می گوییم تکرار میکنی! دو روز است بابا رفت و مشابه آن را زیاد تکرار میکنی. عمو و علی از زبانت نمی افتد. به عموها و دایی ات علاقه عجیبی داری. دگمه ماشین لباسشویی را قصد داری بزودی از جا بکنی! به همه چیز و همه جا سرک میکشی و من با وجود تو سردرگم خانه تکانی و حال و هوای عیدم!! 

در این مدت پدر به سفر رفتند و برگشتند! چند روز اول خانه مامان جون بودیم. چون مامان جون با مدرسه مشهد رفته بودند و باید پیش دایی و باباجون میبودیم. خداروشکر خیلی شرایط خوب بود و شما برخلاف تصورم اصلا شیطنت بیجا نداشتی. پیش دایی و بابا جون خیلی خوب می ماندی و بازی میکردی! 3 شنبه روزی من دو سعت کلاس رفتم و شما با دایی حسابی بازی کردی! پنجشنبه هم به حوزه رفتیم. اما بخاطر برنامه ی خواستگاری های متعدد به خانه آمدیم و دو روز متوالی خواستگاری رفتیم!!!!! شنبه هم پیش عمو صادق ماندی و من رفتم کلاس. از شانس بد حسابیییییییییییی پس داده بودی!! دومین بار در عمرت بود که اینچنین شده بود!!! روزهای بعد هم در خانه خودمان بودیم و شم بیشتر اوقات در منزل مامان جون بودی. بابایی بامداد چهارشنبه آمدند و دلمان را روشن کردند. باز هم همان قضایای سوغاتی ها و خوراکی ها... چهارشنبه سه تایی خانه بودیم. فقط من یک سر روضه بمناسبت فاطمیه اول رفتم منزل مامان زنعمو. فردای آن روز هم با شما رفتم و شما حسابی شیطنت کردی و با زینب از سروکول مامانی بالا می رفتید. امروز (جمعه) هم رفتیم خانه مامان جون.

دو خبر خوب هم باشد برای بعد.

میریم سراغ عکسهای خاله سما. عکسهای دوربین باشد برای پست های بعدی انشالله !!

 

1 سال و 3 ماه و 20 روز...

پسندها (2)

نظرات (1)

محمد
16 اسفند 93 19:46
سلام مهم اینه که حراج واقعی باشه... خریدی ارزان با تخفیف این روزای وبسایت تلیپ اینترنتی خرید کنید و در محل پرداخت کنید. telip.ir