صلوات!!
بله، از دیروز متوجه شدم که گل پسر صلوات را کامل و با عجل فرجهم می گوید! این کشف زمانی صورت گرفت که در بغلم جلوی ضریح حضرت عبدالعظیم حسنی بودیم. با هر صلوات مردم، محمد هم صلوات میفرستاد و باران بوسه های مادر بر صورت ماهش جاری میشد... چقدر آن لحظه سرمست بودم.. از خوشحالی گریه میکردم.. چقدررر منتظر این روزها بودم... چقدر منتظر گفتن یا عباس و یا حسین تو بودم.. چقدر برای نماز خواندنت انتظار کشیدم... چقدر از داشتنت حس غرور میکنم....
پ.ن. 1: البته وقتی با ذوق به پدر خبر را گفتم ایشان گفتند که قبلا هم صلوات گل پسر را شنیده بودند. فقط گاهی و عجل فرجهم را نمی گوید!
پ.ن. 2: مکالمات ما با محمدحسین:
بابا کجا میره؟ شیکت (شرکت)
عپان کجا میره؟ مدرسه
عمو علی کجا میره؟ س پ اه
عمو صادق کجا میره؟ اداره
مامان جوون کجا میره؟ مدرسه
مامان مریم کجا میره؟ دانشگاه
و....
پ.ن. 3: خیلی وقتست که به من مامان مریم و مامان خانوم میگوید! اصلا و ابدا مامان یا حتی مریم نمی گوید. تمام این شیرین زبانی ها حاصل دسترنج مامانی هست :) با تلاشهای من، به جای حمید هم، بابا حمید میگوید!
دلبرک خوش سخن ماست محمدحسین...
پ.ن. 4: مجدد پدر سفر هستند. هفته پیش هم سفر بودند. هفته بعد هم همینطور... خدایا کمکم کن در امتحانات تو صبور باشم.... هفته بعد هفته سختیست! امتحان جامع برگزار می شود...