آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

از مامان به نی نی

گر سر هر موی من گردد زبان/شکرهای تو نیاید بر زبان!

1392/4/26 18:28
نویسنده : مامان مریم
256 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر پسر عزیزمان! سلام بر نور دیدگانمان...سلام بر آقل محمد حسین عزیزم

 

چند ساعتی هست که روی ماهت را دیده ام. خستگی مانع آن شد تا زودتر بیایم...شاید بیشتر از ٢٠ بار تصاویر زیبایت را دیده ام..مادر فدای شیطنتت! فدای زیرکی ایت...فدای ناز کردن هایت...نمی دانی چقدر عاشقتر شده ام..نمی دانم پدرت هم مثل من سرمست هست یا نه؟ ولی از برق چشمانش، از پیگیری ها و احوالپرسی های امروزش می دانم که او هم دیوانه ی تو شد...از امروز که دیدمت، تا لحظه ی به دنیا آمدنت ثانیه شماری می کنم...نمی دانی چه حس شیرینی ست....شاید بعدترها که پدر شدی، خواهی دانست علاقه ی پدر مادر به جگرگوشه خود ازچه جنسی ست...واای خدا! ممنونتم...نمی دانم با چه زبانی با چه رویی از تو تشکر کنم. خدایا تو خیلی بزرگی...بزرگتر و رحیم تر از آنچه که منه کوچک می اندیشم...تو در اوج روزمزرگی، طعمی از زندگی را به ما چشاندی که هرگز لایق آن نبودیم...اگر محمدحسین نبود فقط خودت میدانی چقدر درگیر مسائل دیگر بودم...حتما درگیر قبولی در دکتری و یافتن کار بودم..اما  حالا، با اینکه صبح ها حال خوشی ندارم مست از احساس مادری ام...نمی دانم وقتی به دنیا بیاید چگونه مادری برایش باشم اما این روزها تمام لحظات سرشار از یاد محمدحسینم هستم!صدها هزار مرتبه شکر!

 

امروز صبح ساعت ٨ صبح از خواب بیدار شدیم و خیلی سریع خود را به کلینیک رساندیم. ساعت ٩:٤٥ وقت داشتیم اما با هماهنگی من برای اینکه پدر عزیزت هم داخل بیاید کمی زودتر داخل رفتیم. عزیزدلم شما مرتب تکون میخوردی و دست و پای کوچک و نحیفت رو حرکت میدادی...اینقدر حرکاتت زیاد بود که خانم دکتر هر از چندگاهی میخندیدند. البته احتمالا بخاطر این بود که نان و کیک خورده بودم. همه ی اعضای شما به وضوح قابل رویت بود! از کف پاهایت تا دستان کوچکت...تا صورت ماهت. گوش های کوچکت و... از شب قبل دوربین را آماده کرده بودم تا بابا از شما فیلم بگیرد. با اینکه شدیدا مخالف این کار بودند با اصرار زیاد من قبول کردند ولی وسط کار کاشف به عمل آمد حافظه دوربین پر هست!!!!!!!!!! و بابا جان شما از روی تنبلی دوربین را خالی نکردند تا حداقل کمی فیلم بگیرند عصبانی هنوز هم عصبانیم!!! می دانم بعدترها که بزرگتر می شوی دیگر تمام قد در صفحه نیستی و اینقدر واضح نمی شه شما رو رویت کرد! خلاصه همونجا به خانم دکتر گفتم که سی دی این تصاویر رو به من بدید که ایشون گفتند دو بعدی اصلا سیو نمیشه. اگر بخوام میتونم سه بعدی انجام بدم. سه بعدی انجام دادیم اما شما آقای ناقلا اصلا روی ماهتو سمت دستگاه نمی اوردی.همه قسمت ها ی بدنت واضح بود به جز صورت!!خلاصه خانم دکتر مهربون گفتند برم نیم ساعت دیگه بیام شاید شما چرخیدی و رخ نمودی!!!خلاصه بابا جون رفتند سر کار و من رفتم یک نسخه از پزشک اورژانس همونجا برای سونو چهار بعدی گرفتم. از سوپر همونجا یک کلوچه خریدم و اروم اروم خوردم تا شما بیشتر حرکت کنی. بعد از ١ ساعت یا بیشتر (اخه از بس سرگرم صحبت با خانم های دیگه بودم متوجه زمان نشدم لبخند) مجددا داخل رفتم. خانم دکتر با حوصله و مهربون خیلی دقیق کارشونو شروع کردند اما این بار هم شما روتو به ما نکردی!!! دیگه مطمئن شدم خیلی ناز داری...دو دست کوچیکت هم کنار صورتت بود و گاها انگشتانت را داخل دهانت میکردی...دهان کوچکت مرتب باز و بسته می شد...پاهایت را حرکت میدادی...وای! باورم نمیشد این تصاویر از رحم من صادر می شد!! خدایا شکرت!حدود نیم ساعت یا بیشتر داخل بودم. اخر کار کمی چهرتو دیدم مادرجان! خیلی صورت نخودی و کوچکی داشتی!لب و بینی ات که بسیارررررررر کوچک بود! چشمان ماهت را دیدم...وای خدا پسر به این تپلی برای من بود؟؟؟؟ چهره ات را انقدر دقیق ندیدم که بگویم دقیقا به کداممان رفته بودی! اما مطمئنم چهره ی نمکی و زیبایی خواهی داشت انشالله!فراتر از چهره سلامتی شما بود که خیالم را آسوده کرد...خلاصه سی دی به دست، شاد و خندان راهی خانه شدم و با شوق و ذوق فراوان برای هر دو مادربزرگت خاطره ی شیرین دیدار خود را تعریف کردم (یکی حضوری و دیگیری تلفنی). خدایا شکرت!

 

از دست و زبان که بر آید که از عهده ی شکرش به در آید...

 

یه سری عکس از سونو چهار بعدی گل پسرم...البته کلی عکس و فیلم دیگه هم از شما داریم.

 

 

بقیه عکس ها در ادامه مطلب.

 

پ.ن١: دیروز مامانی جواب ازمایششون رو گرفتند و خداروشکر کیستشون سرطانی نیست. چقدر استرس داشتیم. بابا جون هم از ذوقشون یه کیک بزرگ خریدند. منم برای افطار به همه سوپ شیر دادم.

 

پ.ن٢: پریروز به همراه خاله ستاره رفتیم خانه مائده جون. نی نی خاله مائده یکی دو هفته دیگه به دنیا میاد. رفتیم کلی وسایل نی نی دیدیم. خیلی بهمون خوش گذشت.

 

پ.ن٣: شبی که قرار بود بریم خانه خاله مائده، خواب شما را دیدم. من و مامان جون رفته بودیم یه جایی مثل هیئت یا مهمونی (یادم نیست کجا رفتیم. ولی فهیمه هم اونجا بود) مامان جون گفتند شما چون خوابی تو ماشین داخل کریر بمونی تا ما با یه سری بریم داخل و بعد بیایم شما را ببریم. من همش استرس شما را داشتم و اخر سر خودم تنها اومدم دنبالتون. یه پسر سفید و تپل بودی تو خواب. همونجا تو ماشین عوضت کردم و بعد کریرت رو روی کالسکه سوار کردم و بردمت. (جزئیات خواب تو حلقم خنده) البته اینم اضافه کنم دیشب خواب خیلی بدی دیدم و کلی تو خواب ترسیدم. صبح بابایی صدقه گذاشتند. البته در مورد شما نبود. فوبیای مامانت دزد و پلیس بازی تو خوابه نیشخند.

 

پ.ن٤: چمعه شب گذشته مامان جون عموها رو دعوت کردند برای افطار. فردا شب همگی خانه بابابزرگ هستیم. شنبه شب که تولد بابایی هست خانه خاله طاهره بابا جون دعوتیم. شاید کیک سفارش بدم برای اون شب تا بابا جون رو سورپرایز کنیم.

 

پ.ن٥: عکس های سونو انومالی هم در آینده خواهم گذاشت انشالله... 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله ستاره
27 تیر 92 12:18
مريم جان خدا رو شكر كه حاج خانوم مشكلي ندارند، خيلي دعاشون كردم
ايشالا قدم آقا محمد حسين اينقدر خيره كه ديگه هيچ نگراني تو زندگيتون پا نميذاره
صدقه هر روزه و دعا يادت نره


الهی قربونت برم عزیزم. انشالله....
بانو
27 تیر 92 13:43
سلامممممممم
چشم شما روشن!
حتما عکساشو دیگه حفظ شدی!
روزای قشگیه! هم دوس داری تموم بشه و هم از گذشتنشون حسرت میخوری!
مراقب خودتون باشید


دقیقا!! هم دوس داری تموم بشه و هم از گذشتنشون حسرت میخوری! حس عجیبیه! مرسی عزیزم
مامان ريحانه
28 تیر 92 3:14
سلام عزيزم.چقدر نازه اين آقا خدا حفظش كنه.مريم ج.ن عجب همتي براي تهيه عكس از ني ني داري.خيلي قشنگ بود


سلام گلم. ههههههههههههه واقعا خیلی زحمت کشیدم. از اولین بار سونو دوربین بردیم اما این آقای همسر راضی به فیلم گرفتن نمی شدند. این سری هم که اینجوری شد...هییییییییییییی
آرزو
28 تیر 92 5:59

خدایا چه عکسایی
از دیدنش اشکم درمیاد
انشالله روی ماه خودشو ببینی مریم جون



فدات شم عزیزم...انشالله. دعا کن سالمم به دنیا بیاد...
sama
12 مرداد 92 15:19
ای جونم.

داره دستش رو می خوره

جیگرت رو برم خاله

انشاالله که سالم و سرحال بیای بغل مامان و بابا.


مرسیییی سما جونم. انشالله نی نی شما عزیزم.