در انتظار تو...
به نام خدا
سال پیش، این روزها، در انتظار ورود پسرک پاییزی بودیم...
و حالا او بزرگ شده است... آنقدر بزرگ که بدون کمک راه که سهل است، می دود... آنقدر بزرگ شده است که مرا با لقب مادر صدا می زند و دیوانه و مستم می کند... خدایا بابت هر ثانیه از این 360 روز ترا شکر می کنم...
پ.ن: محمد حسین چهار دندانه شد! نزدیک به دو هفته هست چهارمین دندان جوجک که دندون بالا و سمت راستی هست بیرون زده و حالا حسابی قد کشیده هست. محمد حسین خیلی خیلی بهتر صحبت میکند و خیلی خوب راه میرود. براحتی تا دو متر و حتی بیشتر هم می رود. روز دوم محرم هم پشت سر زنیب چند باری دوید!
و اما محرم!! عملکرد جوجک خان در دهه اول محرم بیست ارزیابی شد. امسال هم مثل پارسال دو برنامه هیئت آقای توکلی و عشاق الحسین را درصدر برنامه ها داشتیم. خداروشکر که موفق به حضور در این برنامه ها شدیم و الحق و الانصاف محمد چشم تیله ای هم بسیارررررررررر همکاری کرد. با معجزه آقا امام حسین (ع) در کالسکه نشست و تمام مراسم را با کالسکه رفتیم. فقط شب عاشورا کمی شیطنت کرد. بیشتر زمان ها در هیئت می خوابید. در سایر موارد در صورت بیداری، با بچه های دیگر و یا اسباب بازی هایش بازی میکرد. بدون توجه هب حضور من به تمام مکانهای ممکن سرک میکشید. موقع روضه و سینه زنی زیر چادر خانمها میرفت تا آن ها را ببیند و... خدارا صد هزار مرتبه شکر اضطراب جداییش به صفر رسیده و حالا با خیال آسوده به دانشگاه میروم. موقع برگشت هم بر خلاف رویه سابق، کاری به کار من ندارد... روز جمعه، 7 محرم امتحان زبان داشتم و موفق به حضور در مراسم شیرخوارگان نشدم. به لطف خدا مدرک زبان کذایی را هم گرفتم!! خدایا بابت تمام الطافت شکر.
امضا: مامان مریم