17 روزگی و دردسرهای من!
بسم الله
سلام به آقا محمدحسین عزیزتر از جانم
این روزا کم کم داری هوشیار میشی و خیلی بیشتر از قبل حضور ما رو حس میکنی. وقتی بیداری دوست داری شیر بخوری یا تو بغلم باشی. خواب روزت بعد از روز 14 ام به شدت!! کاهش پیدا کرده. فقط بعد از ظهرها 3-4 ساعت نهایتا میخوابی. اما دو هفته ی اول گاهی 9 ساعت هم میخوابیدی و تلاش های ما برای بیدار کردنت بی نتیجه بود. اصلا دلم نمیخواد بزرگ بشی..دلم مبخواد هر ثانیه ی این روزا به اندازه ی 1 ر.ز یا یک سال کش پیدا کنه... دوست دارم از لحظه های بودنت لذت ببرم...
خب حالا بریم سراغ آبروبری از شما:
از قبل تولد شما خیلی محتاطانه همه ی نکات رو بررسی کردم و هرگز لحظه ای شما رو بدون زیرانداز رها نمیکردم، شما روز پنجم تولدت، پنج بار پس دادی خوشبختانه جایی از خانه مامان جون آسیب ندید پریشب هم رو فرش هال پس دادی! البته چون مطمئن نبودم به فرش رسیده یا نه بی خیالش شدم. جالبه تنها باری بود که نه پتو دورت بود، نه زیر انداز! دیشب تا ظهر هم هر باری که عوضت میکردم شلوارت یا جیشی بود یا پی پی ای!!! نمیدونم مشکل کارم کجا هست!! تازه امروز دیدم پای ظریفت کلی سوخته! وقتی دیدم بغضم گرفت! آخه واقعا صبوری کرده بودی! فقط خوابت نمی برد! مادر فدای متانتت... من برم نماز! که این روزا پروژه ی سنگینی هست برای خودش! در حد بچه داری ذهنمو این فریضه ی الهی به خودش مشغول کرده!!
محمدحسین مامان! عااااااااشقتم پسرکم!