کوتاهی مادر!
سلام آقا محمدحسین همیشه بیدار!!
امروز روز 18 ام تولدت هست گل پسرم. خواب امروزت واقعا کم بود! مدام دوست داشتی تو بغلم باشی و با چشمای درشت یشمی ات در و دیوارو نگاه کنی... دیشب بعد از آپ کردن، یه اتفاق خیلی بد افتاد! در کمال ناباوری از پس کلی پتو و ملافه به تشک تخت پس داده بودی! وقتی مامانی گفتند اینطور شده میخواستم سرمو بکوبم به دیوار!! آخه زیرانداز هم داشتی اما گویا شیطنت کرده بودی و پای کوچولوت بیرون از زیرانداز رفته بود خلاصه بعد از مراسم عزاداری عموهای بابایی و عمه جون اومدند و مثل همیشه کلی خوراکی های خوشمزه و هدیه های غافلگیر کننده تو بیمارستان هم کلی سورپرایزمون کرده بودند. امروز خاله منصوره اومد بهمون سر زد و من از این فرصت استفاده کردم و رفتم دوش گرفتم!
غرض از این آپ روایت ماجرایی هست که خیلی آموزنده هست! روز پنجشنبه مامان زنعمو اومدند دیدنمون. برام یه حلوایی درست کرده بودند که توش کلی مغز داشت. بهم هم گفتند روزی 1 قاشق از اینو بخورم! اما من اصلا متوجه نشده بودم و در یک حرکت انتحاری در دو شب متوالی تمومش کردم خلاصه این شد که گوارش من و شما به شدت تنبل شد و صورت ماه شما پر جوش!! هنوز هم جوشها برطرف نشده! ببخشید پسر خوبم!