خداحافظی با نوزادی
هو الطیف
صبورم، پسرم، عشق مادر سلام...
امروز روز 28 تولدتون هست. از فردا مرحله نوزادی به اتمام میرسه و وارد مرحله شیرخوارگی میشید. بابایی هنوز برنگشتند. از دیشب خیلی دل درد دارم. شما هم دیشب 1 ساعت تمام جیغ میزدی و نا اروم بودی..تازه تو بغل من نا ارومی هات بیشتر میشد...کلی عرق نعنا و چای نبات هنوز افاقه نکرده. تازه مشکل سرماخوردگی و دلتنگی هم اضافه شده. کل امروز خواب بودم...شکر خدا امروز بهتر خوابیدی. اما تا ظهر بهت شیر ندادم و خیلی اذیت شدم. غروب هم با مامانی فتید حمام که یه اتفاق خیلی بد افتاد و کلی گریه کردم. کلا از صبح اشکام سرازیره... امیدورام هر دومون بهتر بشیم و باباجون هم زودتر بیاند...
پ.ن: دیروز خیلی شیرین کاری میکردی. وقتی باهات صحبت میکردیم با دقت به ما نگاه میکردی. شب بعد از شام هم دیدیم زیر لحافت داشتی انگشت شستت رو میخوردی و خیلی ناناز بودی...
فدای انگشتهای کشیده ات...