عشق چیست؟
عشق یعنی پسرک بی قرار و نا اروم به محض رفتن تو بغل مادرش اروم بگیره و در کمتر از 30 ثانیه بخوابه.
عشق یعنی تو جمع مهمونا، پسرک چشم از مادر برنداره.
عشق یعنی صدای نفس های پسر. وقتی شکایت چیزی را به مادر میکند.
عشق یعنی برق نگاه پسرک. وقتی شادمان و راضی از شرایطش هست.
عشق یعنی با صدای مادر قاه قاه بزنه و از خودش صدا در بیاره.
عشق یعنی تو، یعنی محمدحسین...
چقدر قبل از مادر شدن کوچک و کم فهم بودم...دیگر همه چیز برایم تغییر کرده.. ثانیه به ثانیه ی این روزها برایم مشق عشق است... مشق مادری ست.. مشق بندگی ست...
نمی دانم حضور محمدحسین تاثیر کدام دعای خیر مادر یا کار خیر نکرده ام هست؟ نمی دانم چطور لایق داشتن فرشته ای شدم؟ نمی دانم چطور آغوشم مامن و پناهگاه این موجود معصوم شد؟؟...
هر چه که شد، خدایا شکرت...
پ.ن 1: روز پنجشنبه واکسن دو ماهگی زده شد. روز اول شما کمی نا ارومی کردی و بعضی اوقات موقع خوردن شیر یا توی خواب، جیغ میکشیدی. فدای شما بشم که اذیت شدی. همون روز مامان جون و دایی از صبح اومدن پیشمون و شب هم موندند. جمعه ظهر همگی به اتفاق خاله الهام اینا رفتیم طلائیه. شما کل مدتی که بیرون بودیم خواب بودید. بعد از ظهر هم رفتیم ملاقات آقا جون (بابابزرگ بابا). خداروشکر حالشون بهتر شده. غروب رسیدیم خانه و شما از راه نرسیده با بابایی رفتید آب بازی. بعد هم سریع کارامونو کردیم و رفتیم خانه عموعلی اینا. عمو ها و عمه جون اومده بودند دیدنی زینب خانم.
شنبه شب هم رفتیم خانه مامان جون. من بعد از قرنی آرایشگاه رفتم یکشنبه هم روز عید (17 ربیع الاول) بود. در خانه بودیم. شب منو بابا جون دو تایی رفتیم عروسی. به پیشنهاد مامانی شما در خانه ماندید. خداروشکر کلی به هممون خوش گذشته بود. ممنونم عزیزم دیروز هم در خانه بودیم و عصر رفتیم پیش زینب خانوم. زنعمو جان اومده بودند دیدنشون.... فردا هم شاید مطهره جون بیان پیشمون.
پ.ن 2: ببخشید که اینقدر دیر آمدم. مشکلات فنی باعث تاخیر بنده شد!
پ.ن 3: سعی میکنم عکسهای جالب این هفته را بزودی در اینجا بگذارم.