آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

واکسن یک سالگی+ عکسهای خاله سما

1393/8/28 15:32
نویسنده : مامان مریم
163 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به عشق مامان

بالاخره با 3 روز تاخیر واکسن 1 سالگی زده شد! روز دوشنبه بعد دانشگاه بردمت بهداشت که گفتند واکسن تمام شده. خلاصه بعد از دو روز پیگیری جای دیگری نزدیک منزل یافتم و با بابا حمید بردیمت برای واکسن و خداروشکر که چند ثانیه هم گریه نکردی. قد و وزن شما هم 9250 گرم و 75 سانت بود که بنظرم خیلیییییییی پر خطا بود. چون در 9 ماه و 20 روزگی قدت 74 سانت بود و من کلا به اندازه گیری های پزشکت مطمئن ترم آرام در هر صورت روند رشد شما خداروشکر رضایت بخشه هر چند تپل نیستی. دیروز تلفن خانه را برمیداشتی و خیلی خوب و صاف در گوشت میگذاشتی و حرف میزدی. تا پیش از این گوشی را کج دم گوشت قرار میدادی. نمی دانم گفته بودم یا نه تعداد را تا 4 میشماری و با ریتمی کع من برایت میخوانم بحالت آواز یک دو سه چهار میگویی. البته تمامی این افعال در صورتی رخ میدهد که شما بخواهی و اراده کنی و گرنه اگر مادر بی نوا خودش را تیکه پاره هم بکند تا یک کلمه ای را جلوی خانواده بگویی محال است به زبان بیاوری بوس هر وقت خودت بخواهی و روی مد خوشحالی باشی همه چیز را پشت هم میگویی خندونک 

روز پنجشنبه به اتفاق مامانی، دایی عرفان، خاله الهام و امیرعلی و خاله سمای عزیز رفتیم مجموعه سعداباد تا به مناسبت تولد شما چند عکس یادگاری داشته باشیم. متاسفانه چون از صبح زود بیدار شده بودی کسل شده بودی و چندان همکاری نکردی. البته حق هم داشتی هم گرسنه و هم خواب آلود بودی. متاسفانه انقدررررر لباس تنت کرده بودم که اصلا نمی توانستی بایستی و من خیلی ناراحت شدم که پسرکی که کل خانه را با قدم هایش زیر پا می گذارد حتی یک عکس ایستاده هم ندارد!! کلی وسیله و لباسهایت را هم به علت برودت هوا استفاده نکردیم. با این حال عکسهایت به گمانم خوب شده باشد. هنوز عکسها بدستم نرسیده اما همین چند تایی که دارم را برایت به یادگار میگذارم.

 

 

 

 

 

 

پ.ن 1: همچنان پروسه بدغذایی ادامه داره و من صبرم روز بروز کمتر... از خدا صبر و تحمل مسئلت دارم. امروز برایت آش گندم بار گذاشته ام به امید خوردنت... خدایا! من اضافه وزن و تپلی را اصلا دوست ندارم!! ولی سلامتی و قوای کامل برای پسرم میخواهم.. مگر سرباز ضعیف هم داریم؟؟؟ چشمک

 

پ.ن 2: خواب روزت چند وقتیست سبک شده و به محض جدایی از من بیدار میشوی و حسابی مستاصلم میکنی. امتحانات میان ترم و پایان ترم هم در راه هستند. به امید موفقیت...

 

پ.ن 3: حدود یک ماه است به شدت مریض و ناخوش هستم.. خدا کمکم کند از این امتحان سربلند بیرون بیایم...

پسندها (1)

نظرات (4)

الی
28 آبان 93 16:04
خوش تیپ خاله ،بازم مثل همیشه عکسهای زیبا و هنری به یادگار داری .دست این مامان با فکر درد نکنه .،از خاله سمای عزیز هم تشکر میکنم که با صبر زیاد این عکسای خوشگلو برای ما به یادگارگذاشتن. خاله سما خدا قوت
مامان 3جوجه طلایی
28 آبان 93 16:18
مبارک باشه انشاءلله 120 سالگی گل پسر. به ما هم سر بزنین.
مائده
4 آذر 93 0:43
مريم حانوم عكاس فاطمه يكتا ميگفت كه انتظار عكس وايساده نداشته باشين چون اصلا بچه ي اين سني واي نميسته يا ميشينه يا راه ميره واسه همين غصش رو نخور خدا بد نده سرما خوردي؟؟؟؟ مایده جون در همون حال حرکت هم عکاس میتونه عکس بگیره. البته بالاخره یه جاهایی قطعا ایستاده بازی میکنند و من همچنان ناراحتم بابت نداشتن عکس ایستاده مریضی هم خیر سرمانخوردم. دچار مشکلات زنانه هستم
خاله
4 دی 93 13:20
چقدر عکساش قشنگه عزیییییییییییییییییییزم میشه لطفا تو جشنواره عکس به عکس خواهرزاده من هم رای بدین کد75را به 1000891010بفرستین ممنون