آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

از مامان به نی نی

از هر دری سخنی!

1393/10/29 2:11
نویسنده : مامان مریم
137 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم به سان طوطی سخنگو هر چه بگوییم تکرار می کند. هر زمان پدرش مرا صدا می کند او نیز می گوید مریم!!

زینب را هم، به همان قشنگی اسم مریم می گوید. 

هر روز عصر به خانه مامان جون میرود و در راهرو زینب را با هزار زبان صدا می کند.

حدود یک ماه قبل خودش به تنهایی!! یک طبقه رار فت بالا به دنبال زینب وما همه در بهت و نگرانی او را نظاره می کردیم...

چند ماهیست که در خانه ی ما مسواک زدن گناهیست نابخشودنی!! هر که به سمت مسواک میرود با گریه و اعتراض مسواک را از آن خود میکند!! هر مسواکی هم به او بدهیم مرغ پسرک یک پا دارد و فقط همانیکه در دست دیگریست را میخواهد!! اینگونه است که مسواک اورجینال مادر بینوا یک ماهست گم شده و چون دلش نمی آید مسواک نو بزند با پدر شریکی مسواک زده است! اما با از بین رفتن مسواک پدر توسط پسر، مسواک های جدید گرفته شد!! کلا خرابکاری های پسرک مملو از خسارات مادیست!! خداکند هیچوقت هیچوقت  خسارت جانی نباشد!! ضررهای مادی فدای یک تار موی محمدم!

از روز جمعه خودش به تنهایی قاشق ر ا در دهانش میگذارد و چقدرررررر شیرین است این مستقل شدنش.. این بزرگ شدنش... روزهایی خوبی هستند این روزها... شاید هر یک ساعت از ته قلبم بابت داشتن محمدحسین  از خدای بزرگ سپاسگزاری میکنم.

امروز بعد مدت ها فیلم های نوزادیش را میدید و میخکوب صندلیش شده بود. عجیب صدای ما را میفهمید و عکس العمل نشان میداد. فقط نمیدانم آیا خودش را در لبتاب میشناخت یا نه... با هر بار دیدن فیلم های نوزادی محمدجان، بیشتر پی میبرم که او یک نوزاد خیلی بامزه (از دید مادر بچه سوسکه) بوده! 

چند هفته ایست که زمان خیلی زیادی را در تاب سپری می کند و مادر تا حدی از میزان خرابکاری های پسرک در امان است!

همین چند دقیقه پیش پروپزال مهمی را فرستادم!! جواب دو مقاله ام آمد!! خدایا هزاران بار شکر!! خدایا بابت تمام این روزهای قشنگ ترا شکر!!

پسندها (2)

نظرات (1)

زینب صدری
1 بهمن 93 12:20
ای جان چفدر بامزه اس این اقا پسرت انشاالله که خدا همیشه حافظش باشه