اللهم اهل الکبریا و العظمه
عیدت مبارک نازنین پسر من!
دو روزیست که با ذکر ابولفضل دم میگیری و بسان شور هیئت بالا پایین میپری و ابولفضل ابولفضل میگویی... و من چقدر بی تاب دیدن این لحظات بودم. وقتی روح و جانت با باب الحوائج گره بخورد دیگر به هیچ واسطه ای جهت عاقبت بخیری احتیاج نیست...
امروز هم مثل باقی جمعه ها به همره پدر بینظیرت به نماز رفتی و با نشاط تر از قبل، برگشتی! دیگر هررررررررر کلمه ای که بگوییم تکرار میکنی.. از خدا میخواهم تا آنجا که توان دارم حرفهای نیکو بزنیم و بشنویم تا تو فقط خوبی ها را بیاموزی...
رمضان گذشت و چند ساعتی بیشتر به نماز باشکوه عیدفطر باقی نمانده. انشالله امسال برای دومین بار توفیق حضورمان بدهند. دو سال پیش در شکم مادرت به نماز ایستادی...خدایا در ساعت آخر ماه مبارک رمضان ما را ببخش...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی