آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

از مامان به نی نی

سفر مشهد

1394/11/28 11:55
نویسنده : مامان مریم
423 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام به عزیزترین و عسل ترین پسر دنیا

اسن روزها صدای خند و قاه قاه پسرکی از خانه ما به گوش میرسد که چندیست تمام عمر و هستی ما شده است! محمد عزیزتر از جان حرف میزند و حرف... پشت هم و پیوسته! قصه میگوید! شعر میخواند! قربان صدقه ما واسباب بازی هایش میرود و من از دور نظاره گر بزرگ شدن و گذر عمرم هستم.. چه کنم که این ثانیه ها را دریابم؟! چه کنم تا قدر تو را بیشتر بدانم؟!

 

پدر سه شنبه عصر به صورت غافلگیرکننده ای از سفر برگشتند. 5 شنبه صبح زود چمدان به دوش، به خانه مامان جون اینا رفتیم و صبحانه مفصلی (حلیم و..) خوردیم. بعد هم به راهپیمایی رفتیم و زودتر از همیشه، به همراه بابا جون و دایی عرفان برگشتیم. سریعا نماز خواندیم و راهی فرودگاه شدیم!!! استرسسسسسسسس امانمان را بریده بود! ترافیک سنگین مربوط به راهپیمایی در اطراف فرودگاه! با کلی نذر و نیاز  به کانتر پرواز رسیدیم و اما از بد  ماجرا یک ئساعتی تاخیر داشت. غروب به مشهد رسیدیم.

 

 

 

بعدا نوشت: سفر مشهد یکی از یس نظیرترین سفرهای عمرم بود. مثل همیشه مهموان نوازی حضرت سلطان علی بن موسی الرضا (ع) باعث شد سفر در کنار بهترین همسر و پسر بسیار دلچسب باشد و خستگی ایام به در شود! هر چند بعد از یرگشن مجدد روز از نو ...

محمد در سفر بسیااااااااااااااااااااااز خوش اخلاق بود! از روز رفت در فرودگاه ببا همههههه جنبنده ها خوش اخلاق بود و کلی خوش وبش میکرد! با اکثر خادمها رفیق شده بود. با بچه های حرم به طرز عجیبی بازی میکرد به طوری که مرتب باید چهارچشمی پاییده میشد که گم نشود!  در هتل با بچه ها و خدمه هتل مدام تعریف وقایع میکرد!!! هرچه بگویم از شیرین کاری های سفر پسرک کم است...بحث دستشویی هم شکرخدا خیلی خوب مدیریت شد.

 

....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)