دمادم سحر...
چند دقیق به اذان صبح مانده...از بس دستشویی رفتم خواب نیامده ام پرید و رفت...تلویزیون دعای مجیر حاج منصور پخش میکند و من دلگیر از همه دنیا با خدا و تو یگانه دلبندم تنها هستم...
بیدارم و می اندیشم.. به تو، به فردا، به آینده ای که در پیش روی ماست...پسته و بادام و مویز میخورم و تو آن داخل خفیف میجنبی تنبلکم...
از خدا میخواهم سبزترین و زیباترین آینده را برایمان رقم بزند...خدایا سر نخ زندگیم را فقط دست تو سپرده ام... ای بهترین مدیر و مدبر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی