القدس لنا
سلام مامان جون
امروز روز قدس هست. من خیلی دلم میخواست همراه بابایی برم نماز. اما چون حالم روبراه نبود باباجون منو با خودشون نبردند. تا 11 خواب بودم. آخه دیشب رفتیم مسجد ارگ. شب های جمعه ماه رمضان امسال رفتیم اونجا. کلی نی نی تو هیئت بود... وای ! من همش حواسم پرت نی نی ها بود و تصور میکردم سال دیگه که شما هم انشالله به ما پیوستی...شب های احیا هم رفتیم سر خیابان خودمون هیئت آقای جاودان. شب 23 ام یه اتفاق جالب افتاد. مامانی رفته بودند تو یه هیئت دیگه و اصرار میکردند که منم بیام (چون جا زیاد بود) خلاصه من با کلی دردسر و مشقت رفتم داخل حسینیه. تماس که گرفتم متوجه شدم اونجایی که مامانی هستند روضه میخوونند و هیئت آقای جاودان سخنرانی بود!!!! فهمیدم که مامانی اشتباه رفتند (بنظرم تاثیر عمل جراحیشون هست) خلاصه هم خندم گرفت هم حرصم!! دوباره رفتیم همونجایی که من بودم. منتها این بار تو راه نشستم و سخنرانی هم تموم شده بود بعد از مراسم هم یه دفعه مامانی رو گم کردم!! که این بار واقعا ناراحت شدم. اما سر خیابان با بابایی و بابابزرگ منتظرم بودند. بابابزرگ دوست داشتنی هم تو همون هیئت اشتباهی رفته بودند (البته به دستور مامانی ) و خلاصه نزدیک 100 رکعت نماز قضا خونده بودند و جوشن کبیر اصلا نخوونده بودند.
پسرم امشب خونه خاله الهام مهربون دعوتیم. قرار بود من یه چیزی درست کنم ببرم (مثل کیک مرغ) که دیشب شرایطشو نداشتم! انشالله شما که به دنیا اومدی یه شام مفصل به خانواده هامون بدیم که خیلی شرمندشونیم!! آخه همش ما خونه بقیه میریم! خیلی زشته
پ.ن: نی نی خاله مائده صبح روز 21 رمضان در بیمارستان نجمیه به دنیا اومد. اسم نی نی فاطمه خانم هست.