آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

از مامان به نی نی

درد عجیب

1392/6/26 12:15
نویسنده : مامان مریم
127 بازدید
اشتراک گذاری

نزدیک 48 ساعته که درد بدی دارم. گوش درد امانم رو بریده. فکر میکردم بعد از این همه سختی بارداری و تهوع، صبور شدم...تا دیشب گریه نکردم. خودم رو کنترل کردم. اما دیشب بعد از هیئت، حدود ساعت 12 شب تو ماشین زار زار گریه کردم. دیگه از درد داشتم خفه میشدم. زود رفتیم بیمارستان و اورژانس. دکتر ناراحت بود از اینکه برای تسکین درد من کاری نمی تونست بکنه. به دکتر حجتی زنگ زدند اونوقت شب، اما ایشون هم یه سفارشایی کردند که به نظر آقای دکتر ریسکش برای شما بالا بود. خلاصه بی نتیجه اومدیم. از داروخانه سر راه یه استامینوفن 500 و یه پماد کلوتریمازول (که د.حجتی گفتند) گرفتیم. غروب استامینوفن 325 خورده بودم ولی اثر نکرده بود... خلاصه اومدیم خونه با حال داغون. من دیگه فقط از درد گریه میکردم. بابا برام قطره رو ریختند. کمپرس گرم گذاشتم و خوابیدم. اما چه خوابی....نمی تونستم از درد بخوابم. بلند شدم رو کاناپه حالت نشیته خوابیدم. البته قبلش اینقدر گریه کردم و زیر لب اسم خدا و امام رضا (ع) رو اوردم تا یه کم اروم شدم...

صبح به زور نماز خووندم و همونجا با چادر خوابیدم. بابا قطرمو ریختند و کنارم خوابیدند. دوباره هفت صبح بیدارم کردند که برم رو تخت بخوابم. خودشون هم اومدند و تا 9 صبح خوابیدند!! من هم 11 بیدار شدم و گریون و لرزون دوباره وقت دکتر گرفتم. ساعت 12.5، 1 باید برم متخصص گوش حلق بینی. بعدشم انشالله سونو چکاب شما رو میرم تا فردا از خونه بیرون نرم. مامان جون و خاله اینا تو راه شمالند. بهم که زنگ زدند خیلی نگرانشون کردم....خیلی بد شد. الان هم همینجوری اشکام داره بی اراده میاد...

محمدحسین جان! مامانی! من بخاطر حضور شما هر دردی رو تحمل میکنم! مطمئنم این دردا در مقابل درد زایمان هیچه! هر چند امروز صبح خواب بلوک زایمان بیمارستان قمر رو دیدم! خواب دیدم خندون رفتم و بهم آمپول فشار زدند!! امیدوارم طاقت اون درد رو هم داشته باشم. تمام ارزوم سلامتی شماست. نگران من نباش عزیزم. 

یا من اسمه دوا...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله سمانه
26 شهریور 92 15:26
مریم جون خیلی خیلی ناراحت شدم کاری از دستم برنمیاد جز دعا انشاءالله هر چه زودتر این درد از وجودت بره بیرون. مراقب خودت و گل پسرت باش
خاله ستاره
27 شهریور 92 10:48
وای مریم چی شدی؟ خدایا خودت زود حالشو خوب کن
مامان ريحانه
29 شهریور 92 1:16
سلام عزيزم ايشالا كه زودتر خوب مي شيزود بيا يه خبري از خودت بده
الی
30 شهریور 92 8:58
خاله مهربونم ما هم در شمال همش نگران حال شما بودیم،باور کن مامانم هم خیلی نگران شما بود و سردرد داشت


اخه چرا؟
مادر منتظر
1 مهر 92 12:55
سلام مامانی گل و مهربون

خیلی ناراحتم از اینکه گوشت درد میکنه خانومی

منم توی بارداریم تا حالا مرض شدم و هیچ کاریم نتونستم بکنم چون نمیه دارویی بخوری و خیلی درد کشیدم.


ولی به خاطر کوچولو آدم تحمل میکنه و خدا هم صبرش رو میده

نگران نباش

دعا میکنم خیلی زود دردت ساکت بشه عزیزم.

وسایلایی که برای پسرت خریدی مبارکهههههههههه

راستی من توی ماه ششم هستم و دکترم گفته تقریبا هر روز امگا 3 بخورم . شما فقط تو هفته 2 روز میخوری؟

فکر نمیکنی من دارم زیادی میخورم؟
اومدی و حالت خوب شد حتما به وبلاگم بیا و خبر سلامتیت رو بده.
و همینطور نتیجه سونو رو.
امیدوارم همه چی روبراه باشه


ممنون از لطفت عزیزم. ببین من از هر دو تا دکترم پرسیدم هر دوشون گفتند هفته ای دو بار کافیه. بنظرم حداقل یک روز در میون بخور.