درد عجیب
نزدیک 48 ساعته که درد بدی دارم. گوش درد امانم رو بریده. فکر میکردم بعد از این همه سختی بارداری و تهوع، صبور شدم...تا دیشب گریه نکردم. خودم رو کنترل کردم. اما دیشب بعد از هیئت، حدود ساعت 12 شب تو ماشین زار زار گریه کردم. دیگه از درد داشتم خفه میشدم. زود رفتیم بیمارستان و اورژانس. دکتر ناراحت بود از اینکه برای تسکین درد من کاری نمی تونست بکنه. به دکتر حجتی زنگ زدند اونوقت شب، اما ایشون هم یه سفارشایی کردند که به نظر آقای دکتر ریسکش برای شما بالا بود. خلاصه بی نتیجه اومدیم. از داروخانه سر راه یه استامینوفن 500 و یه پماد کلوتریمازول (که د.حجتی گفتند) گرفتیم. غروب استامینوفن 325 خورده بودم ولی اثر نکرده بود... خلاصه اومدیم خونه با حال داغون. من دیگه فقط از درد گریه میکردم. بابا برام قطره رو ریختند. کمپرس گرم گذاشتم و خوابیدم. اما چه خوابی....نمی تونستم از درد بخوابم. بلند شدم رو کاناپه حالت نشیته خوابیدم. البته قبلش اینقدر گریه کردم و زیر لب اسم خدا و امام رضا (ع) رو اوردم تا یه کم اروم شدم...
صبح به زور نماز خووندم و همونجا با چادر خوابیدم. بابا قطرمو ریختند و کنارم خوابیدند. دوباره هفت صبح بیدارم کردند که برم رو تخت بخوابم. خودشون هم اومدند و تا 9 صبح خوابیدند!! من هم 11 بیدار شدم و گریون و لرزون دوباره وقت دکتر گرفتم. ساعت 12.5، 1 باید برم متخصص گوش حلق بینی. بعدشم انشالله سونو چکاب شما رو میرم تا فردا از خونه بیرون نرم. مامان جون و خاله اینا تو راه شمالند. بهم که زنگ زدند خیلی نگرانشون کردم....خیلی بد شد. الان هم همینجوری اشکام داره بی اراده میاد...
محمدحسین جان! مامانی! من بخاطر حضور شما هر دردی رو تحمل میکنم! مطمئنم این دردا در مقابل درد زایمان هیچه! هر چند امروز صبح خواب بلوک زایمان بیمارستان قمر رو دیدم! خواب دیدم خندون رفتم و بهم آمپول فشار زدند!! امیدوارم طاقت اون درد رو هم داشته باشم. تمام ارزوم سلامتی شماست. نگران من نباش عزیزم.
یا من اسمه دوا...