عاشقتم پسرم!
سلام به پسر شیطون مامان!
عزیز دلم اون روزی که برات نوشتم (شنبه) از نگرانی عصر رفتیم با بابایی دکتر. اما شما تو راه خودتو جمع و گوله کردی و وسط راه منصرف شدیم و برگشتیم خونه بابا جون از ذوق بستنی خریدند! گویا دلت برای بابایی تنگ شده بود؛ تا صداشونو شنیدی جمع شدی! امروز هم تکونات خیلی خوب بود قربونت برم! همیشه همینطور باش!
یکشنبه قرار بود مامانی و زنعمو بیان خونمون که نیامدند. قرار شده انشالله چهارشنبه مامان جون و مامانی و خاله الهام جونی و زنعمو جون بیان
امروز با خاله الهام رفتیم خرید. وای یه کفش و پاپوش گوگولی برات گرفتم که بعدا خواهی دید! البته خرید امروز به اصرار مامان جون بود! خودشون هم قربونشون برم رفته بودند خرید برای شما! واقعا شرمندمون کردند. برای شما سنگ تموم گذاشتند! انشالله بتونم برای دایی عرفان جبران کنم
عزیزم برم به شام برسم. پام درد میکنه بسکه امروز پیاده رفتم بوس برای پسر گلم.