آماده سازی اتاق گل پسر
سلام آقا محمدحسین شیطون. این روزا حسابی شیطنت میکنی و با حرکاتت دل مامانو آب میکنی. متاسفانه فعلا بابا جون چیز زیادی احساس نکردند. بنظرم خیلی هم مشتاق حس کردن حرکات شما نیستند ولی هر شب دراز میکشم و بابا برامون حدیث کسا میخوونند..خیلی برام لذت بخشه. در این شرایط شما شروع به وول خوردن میکنی
روز پنجشنبه همراه بابایی و مامانی و دوست مامانی رفتیم دماوند. خیلی وقته مامانی اینا قراره تو دماوند باغ بخرند. خیلی روز خوب و البته خسته کننده ای بود! از 8 صبح تا 6 عصر بیرون بودیم. اونم برای من با این شرایط!!! خدا کنه تا قبل از آمدن شما یه چیزی خریداری بشه که سال بعد هر هفته سه تایی بریم گردش. اما چشمم آب نمی خوره
روز جمعه هم بعد از صرف صبحانه و یه سری از کارها رفتیم نمایشگاه! باید خدمت شما عرض کنم بالاخره شاخ غول شکسته شد و کمد شما سفارش داده شد!! انشالله حاصل کار خوب باشه! خیلی سر این دو تیکه چوب حرص خوردم و گشتم. برای کل جهازم اندازه ی تخت شما وقت و انرژی نگذاشته بودم
وقتی هم رسیدیم خانه نهار خوردیم و سریع رفتیم انباری را مرتب کردیم. تا اذان مغرب کارمون طول کشید. کل انباری فقط جزوه های من بود که علیرغم خواست من کلی از اونها به بازیافت تحویل داده شد همه ی کارتن وسایل خونمون هم دور ریخته شد. از اون انباری شلوغ، ماحصل کار یک کارتن جزوه، دو عدد چمدان و ساک مسافرتای بابایی شد آینه شمعدون سفره عقدمون رو هم جمع کردیم و بردیم انباری. یه فرش شش متری هم از عروسی داشتیم که اونم به انبار فرستاده شد. سرویس قابلمه مهمان هم به کابینت های بالا منتقل شد. با اینکه من خیلی کار نمی کردم اما نظارت هم خیلی ازم انرژی گرفت انشالله اتاق شما در حد وسع و توانمون به بهترین نحو چیده بشه....خیلی ذوق دارم برای دیدن اتاقت. با اینکه اصلا معتقد به سیسمونی و شلوغ کاریاش نیستم و خرید انچنانی هم نکردم، اما دوست دارم همین وسایل ضروری با سلیقه و به بهترین نحو چیده بشه. دوستت داریم گل پسری.