آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

از مامان به نی نی

یا صادق آل محمد(ص)

1392/6/12 10:57
نویسنده : مامان مریم
149 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به قند عسلم...

این یکی دو روزه خیلی شیطنت نمیکنی...چرا؟ با مامانی قهر کردی؟ میدونم مادر خوبی نیستم اما ترخدا تکوناتو اینقدر کم نکن...خواهش میکنم پسرکم...

دیروز داشتم وبلاگتو آپ میکردم که خاله نگار تماس گرفت و نتونستم کارمو تموم کنم. بعدش اینقدر دیر شد که سریع رفتم نماز خووندم و نهار را آماده کردم. یه نهار عالی و خوشمزه! جوجه کباب در سولاردوم...مزش از دفعات قبل خیلی بهتر شده بود...آخه از صبح دیروز با کلیییییییییی ادویه (نمک، فلفل، زردچوبه، کاری، پودر سیر) و پیاز و زعفران و ماست سون مزه دار کرده بودم...بگذریم ...   دیروز روز شهادت آقا امام صادق (ع)، رئیس مذهب جعفری بود...امام صادق برای من و مامان جون به واسطه ی تحقیق روی نقش ایشون در تحکیم مذهب یه جور دیگه ای مهم هستند....موضوع پایان نامه مامان جون و یکی از تحقیقات من در دوران مدرسه این موضوع بود. دیروز بابا جون بعد از صرف صبحانه (نیمرو لبخند) رفتند تشییع شهدای گمنام. منم چون حالم مساعد نبود نرفتم و تا ساعت 3 ظهر تنها بودمناراحت مامان جون و دایی هم مثل ما تنها بودند. آخه بابابزرگ هم رفته بودند تشییع. خلاصه بعد اومدن بابایی و صرف نهار و استراحت!! مامان جون اینا اومدند بهمون سر زدند. خیلیییییییی از آمدنشون خوشحال شدم. شام اسنک درست کردم و کلی دور هم بهمون خوش گذشت. شب هم دایی عرفان پیش ما موند. خیلی جالبه از صبح دیروز به فکر بچگیای دایی محمدعرفان بود. جوری که چند باری گریم گرفت... یاد دوران نوزادیش کردم که از مدرسه میومدم و نیم ساعت با روپوش مینشستم بالا سرش تا بالاخره بیدارش میکردم که به من بخنده...الانم کنارم خوابیده...خدایا بچه ها چقدر زود بزرگ میشند. دلم میگیره از بزرگ شدنشون..نمی خوام محمدحسینم زود بزرگ شه...یاد وقتی که چهار دست و پا تو خونه راه میرفت و از کابینت همه قابلمه ها و آبکش ها رو میاورد بیرون...یاد وقتی که تازه به حرف افتاده بود و من و الهام با هر کلمه ای که میگفت از ذوق میمردیم...وااااااااای! چقدر خوب بود خدا!! چه خاطرات خوبی ما 3 تا خواهر برادر داریم...الان که به دایی نگاه میکنم اصلا باور نمیکنم این پسر رشید 8 ساله، همون نی نی بامزه ی مو فرفری دیروزه...خدایا حافظش باش...خدایا عاقبت محمدعرفان، امیرعلی جیگر و محمدحسین رو خودت ختم به خیر کن...خدایا کنار این سه پسر باش...

 

 

 

پ.ن1: دلم میخواست چند تا عکس از نی نی گولگی های دایی بذارم. اما امان از لب تاپ ویروسی و هارد عزیز!!  انشالله ویروسها مردند حتما عکس میذارم..از دایی، از امیر علی و...زبان

پ.ن2: امروز قراره یه خبر مهمی بهم بدند..خدایا کمکم کن...استرس

پ.ن3: شب شهادت رفتیم مسجد ارگ و شام هم کباب حاج عبدالله زدیمخوشمزه شب قبلش هم هیئت آقای نیلی رفتیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

sama
13 شهریور 92 18:43
akhey dayi erfan nazanin khoda shoma ro baraye maman baba negah dare agha kocholo

arusit enshallah afarin ke namaz mikhuni sare namazet vase manam doa kon azizam


مرسی سما جونم.
مامان ريحانه
13 شهریور 92 22:53
عزيزم خدا اين برادر كوچولوت رو برات حفظ كنه.خوبه ديگه محمد حسين جان هم از الان همبازي داره خوش به حالشمريم جون مراقب خودت باش


ممنون عزیزم.
مامانٍ زهرا
14 شهریور 92 23:07
سلام مریم جان
نگران تکونهای نینی نباش. این نینیها هر روز یه مدلن
گفتی کبابی حاج عبدالله و کردی کبابم! خیلی وقته نیومدم اون ورا کبابشو بخورم!
انشاالله خدا همه بچه ها رو حفظ کنه.
امیدوارم خبر مهم هم به بهترین نحو بهت برسه.


انشالله بیا عزیزم اینطرفا در خدمتتون باشیم. ممنونم...
مادر منتظر
15 شهریور 92 18:48
سلام مامان مریم مهربون

خوبی ؟ نینی چطوره؟

کم پیدایی؟ دیگه به ما سر نمیزنی؟
کامنت نمیزاری؟ نکنه قهری ؟

برای تکونای نینی نگران نباش .
دخملی منم چند روزه تکون نمیخوره .

امان از دست این کوکولوها , تا بیان نصف عمر میشیم .

ولادت حضرت معصومه رو بهت تبریک میگم دوست خوبم



سلام عزیزم. ببخشید این مدت یه کم سرم شلوغ بوده. واقعا همش مارو نگران میکنند این فسقلی ها عیدت مبارک دوستم.
خاله ستاره
16 شهریور 92 9:06
ايشالا خدا اين دايی کوچولو رو برای آقا محمد حسین حفظ کنه و آقا محمد حسینم مثل دايی جونش خدایی باشه


انشالله عزیزم. برای هر دوشون دعا کن ستاره جون.
sama
21 شهریور 92 14:41
maryam juni kojayi biya up kon