آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

از مامان به نی نی

اللهم اهل الکبریا و العظمه

عیدت مبارک نازنین پسر من!   دو روزیست که با ذکر ابولفضل دم میگیری و بسان شور هیئت بالا پایین میپری و ابولفضل ابولفضل میگویی... و من چقدر بی تاب دیدن این لحظات بودم. وقتی روح و جانت با باب الحوائج گره بخورد دیگر به هیچ واسطه ای جهت عاقبت بخیری احتیاج نیست... امروز هم مثل باقی جمعه ها به همره پدر بینظیرت به نماز رفتی و با نشاط تر از قبل، برگشتی! دیگر هررررررررر کلمه ای که بگوییم تکرار میکنی.. از خدا میخواهم تا آنجا که توان دارم حرفهای نیکو بزنیم و بشنویم تا تو فقط خوبی ها را بیاموزی... رمضان گذشت و چند ساعتی بیشتر به نماز باشکوه عیدفطر باقی نمانده. انشالله امسال برای دومین بار توفیق حضورمان بدهند. دو سال پیش در شکم مادرت به ...
27 تير 1394

رمضان دوست داشتنی من(20 ماهگی)

به نام خدا سلام به بهترین و عزیزترین و عسل ترین پسر دنیا   انقدر عسل صدایت کردم که مدتهاست من و پدرت را عسل صدا میکنی. حدف زدنت حیرت انگیز شده. هر کلمه ای که بگوییم تکرار میکنی. یکی دو هفته ایست مرا به اسم کوچکم صدا میکنی و من هر سری باید توضیح بدهم من مامان تو هستم!!!  پنج روزیست به عرفان دایی میگویی. به بابا، بابات میگویی. به تنهایی از پله های راهرو بالا و پایین میروی. هرررر روز با زینب مفصلا بازی میکنی. و.... یک دنیا حرف از دنیای زیبای کودکانه ات دارم! گاهی خوب غذا میخوری و گاهی مثل ما روزه میگیری!! شبهایی که خانه باشیم هیئت میروی و بسیار این محیطها ار دوست داری.. خداراشاکرم.. انشالله همیشه در همین مسیر باشی. سه شب ق...
24 تير 1394

روزهای رمضان

خیلی وقت است از هنرنمایی ها و شیرین سخنی های پسرک پاییزیم چیزی ننوشته ام.. دلم گرفته از گذر زمان و این تلاش و هیاهوی ما!! خدایا آرامشی،  استراحتی...   محمدحسین شیرینتر از دیروز می شود. شیطنتش بحدی شده که در یک روز 5 جای صورتش زخم شد!! نمیدانم از کجا بگویم. فعلا سرمان گرم دیدارهای نغز و شیرین رمضان است.. محمد خیلی خوب صحبت می کند. اگر بخواهم از کارهایش بنویسم یک دنیا عاشقانه مادری باید مشق کنم... بلطف خدا اوضاع زندگی خوبِ خوب است فقط دانشگاه بیچاااااااااااااااااره ام کرده... روزه داری نیز هم!!!   کلی عکس در صف آپلود می باشند. انشالله بعد از اتمام پروژه های کاری با کلی عکی از گل پسر، دفتر خاطراتش رو رنگی میکنم... فع...
9 تير 1394

هیئت، مسجد و...

با شروع ماه مبارک برنامه های مذهبی خانواده رونق گرفت. پسرک امروز و امشب مرتب میگفت هیئت!! انقدر تکرار کرد که زودتر از حد معمول حاضر شدیم و رفتیم. ظهرها هم مسجد می رود. از بس چوب شور خورده امشب در هیئت گفت چوب شود و ذوق مادر را برامگیخت. امشب هم دائما جمله های کوتاه میگفت و ما را دچار سرمستی میکرد. مثلا مامان الله. بابا رفت (قدیمی)...   برایت دنیا دنیا حرف دارم پسرکم.. امان از مشغله ها و شب بیداری ها... خیلی وقت است که از عمق قلبم برایت ننوشته ام. مرا ببخش... ماه رمضان بسرعت میگذرد و من از همین ابتدا دلتنگ رفتنش هستم.. خدایا هدایتمان کن... ...
1 تير 1394

پسرکم مرد شد!

به نام خدا سلام به روی ماه شیطون ترین پسر این روزها واقعا نفس منو بابا به شماره میفته ار بس شما بزرگ و شیطون شدی. از صبح تا شب که بخوای بخوابی مشغول بازی هستی. روزی دو سری آب بازی میری. هر روز حتما حیاط یا پارک یا مسجد یا پشت بوم و یا همه ی اینها را میری ولی باز هم شب به سختی میخوابی! یک هفته هست که بدون شیز میخوابی! دو شب است روی تشک خودت که بالای تخت ما هست و به تنهایی بسان یک مررررررررد میخوابی! ایام متحانات هست و فرصت شبانه من محدود. امروز یک کار ویژه انجام دادی و همان علت دست به کیبورد شدن من شد!   موقع نماز من، در هال را باز کردی و من از ترس اینکه مبادا بیفتی نمازم را شکستم و در خانه را قفل کردم و کلید را روی میز گذاشت...
24 خرداد 1394

سفری به شهر بلورین + واکسن 18 ماهگی

به نام خدا سلام به آقا پسر خوب مامان به لطف خدا در شب میلاد ارباب از سفر کربلا برگشتیم. روز دوشنبه واکسن 1.5 سالگی را با تاخیر زدیم. با وجود اینکه به هر دو دستت زدند، اما کمی اذیت شدی. هنوز هم شیاف استفاده میکنی.               فرودگاه قلب تپنده ی عالم امکان، بین الحرمین، حرم آقا ابالفضل عباس (ع) حرم ارباب... حرم آقا امیرالمومنین (ع)   هتل نجف فردای پس از بازگشت، شاد و سرمست از چرخهای خریده شده در بازار نجف   آب بازی، بازی هر روز! ...
5 خرداد 1394

کربلا کربلا ما داریم می آییم...

دل من لک زده تا کنج حرم بنویسند مرغکی ناله کنان میل پریدن دارد رخ یوسف اگرم هر چه که زیباست ولی چهره نه، نام شما دست بریدن دارد من شفا یافته ی لطف شما هستم وبس شکر " باذکر حسین " قلب، تپیدن دارد همه زوار تو بی دلشده بر می گردند دل بی دلشدگان وه چه خریدن دارد... هر کجا می نگرم عکس حرم میبینم این ره خانه عشق است، دویدن دارد...   پ.ن: تا ساعاتی دیگر عازم کربلا هستیم... شب جمعه حرمش حال و هوایی دارد....     ...
24 ارديبهشت 1394

زندگی به سختی جریان دارد...

به نام خالق مهربانیها سلام بر عزیزترین موجود عالم مادریم.. این روزها سخت مشغول زندگی و روزمرگی ها هستیم. پدر چند روزیست سفر رفتند و انشالله فردا برمیگردند. شما هر شب با بابا تلفنی صحبت میکنی. از وقتی ماشین سواری های دونفرمان بیشتر شده علاقه شما به ماشین سواری بیش از قبل شده و مهمترین اسباب بازی مورد علاقه ات سوییچ می باشد. جوجو (اسب و سوارکار موزیکال) و سایر ماشینها در رده های بعدی قرار دارند. کم کم صدای بیشتر حیوانات را میدانی.  این روزها عجیب دلبری میکنی ولی با این اوصاف حجم کارها سنگینتر از قبل هست. خداروشکر که همه سلامتیم...           ...
22 ارديبهشت 1394

بهار دلنشین

سلام بر یگانه پسرم در روزهای طلایی بهار و رجب قرار داریم. خداروشکر اوضاع بر وفق مرادمان هست چون پسری مثل شما در کنارمان هست. هر سال بهار به یاد ماندگارترین بهارها هستم. بهاری که با پدرت آشنا شدم و بهاری که شما مهمان دلم بودی... حال  هوای هر دو بهار را زندگی میکنم.     جمعه گذشته باغ عموحسین، شهریار بازی های بهارانه توپ بازی در راهرو با پدر باغ ایرانی، دیروز صبح هویزه دیروز ظهر     ...
5 ارديبهشت 1394