سلام به عشق ترین پسر دنیا نزدیک 48 سعت است که لب به شیر نزده ای! بعد از تلخ شدن سر شیر اصلا نخواستی دیگر امتحن کنی... روز گذشته بسیار روز سختی بود. بیشتر ساعات به بغض و گریه گذشت... واقعا تصور جدایی از شیر دادن و در آغوش کشیدن تو، برایم شکنجه است. شب اول دو بار بیدار شدی و آب خوردی و خوابیدی. ساعت 7 صبح بیدار شدی و به هیچ عنوان نخوابیدی البته من هم خواب بودم و تلاش زیادی نکردم. برای همین سه نفری به بیرون از خانه رفتیم. بابا رفتند شرکت و من و شما نزدیک 1.5 ساعت پساده روی کردیم تا در کالسکه بخوابی. بعد از به خواب رفتنت به خانه آمدیم. تا بعدازظهر هم در خانه مامانی مشغول تدارک بله برون بودیم. ساعت 5.5 به خانه زنعموی جدیدت رفتیم و با اینکه زین...